بحران قومی ، اجتماعی شوروی در کل و وضعیت منطقه قفقاز از پیشینه تاریخی خاص از جمله بروز جنگ جهانی اول، انقلاب اکتبر، جنگ های داخلی وتقسیم قفقاز به دولت های جداگانه برخوردار میباشد. در سال 1991 جمهوری های مستقل در قفقاز به اقتضای فروپاشی شوروی ایجاد شدند و نیازهای امنیتی جوامع مذکور، در شکل گیری این کشورها نقش تعیین کنندهای نداشت.
وجود بافت جمعیتی در این منطقه به نحوی است که سیاسی شدن قومیتها و فرقه ها می تواند زمینه ساز بحرانهای مداوم در منطقه گردد. نباید از نظر دور داشت که نوپا بودن نهادهای مدنی، اداره امور با تفکر دوران کمونیستی ورقابت قدرتهای منطقه ای و بینالمللی از جمله عوامل دیگر بی ثباتی می باشد. علت دیگر تداوم و طولانی شدن بحرانها در منطقه این است که در قفقاز حدود 50 گروه قومی- فرقهای از سه خانواده بزرگ ایبر قفقاز، هند و اروپایی و آلتایی زندگی می کنند که دارای تمایزهای قومی زیادی می باشند.
آندره فونتن در مورد تنش ها و درگیری های سرزمین های متعدد با فرهنگ های گوناگون زمانی که به مسئله قفقاز می پردازد چنین می نویسد :
”هیچ نقطه ای در اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد که تداخل ملیت ها و مذاهب به چنین شدتی باشد
علل و ریشه های بحران قره باغ :
درگیری قره باغ دو عامل درونی و بیرونی دارد.
عامل درونی آن منازعه ای است که در منطقه خودمختار قره باغ میان ارامنه و آذربایجانی ها وجود دارد. تضادی که در ماهیت این منطقه خودمختار مستتر می باشد منازعه را، اگر نه اجتناب ناپذیر، لااقل ممکن ساخته و زمینه را برای اثرگذاری عامل بیرونی فراهم ساخته است.
اگر یک “ اقلیت نژادی” در همسایگی کشوری قرار گیرد که در آن همان نژاد اکثریت را تشکیل دهد، احتمال منازعه و درگیری افزایش می یابد.
از این جهت وضعیت ارامنه در منطقه خودمختار ناگورنو قره باغ مشابه وضعیت آلمان ها در لهستان، آلزاس و سود تلند در سال های بعد از جنگ جهانی دوم، وضعیت مسلمانان در کشمیر، سومالی ها در اتیوپی و صرب ها در کرواسی و بوسنی می باشد.
در چنین وضعیتی، ضمن اینکه احتمال درگیری وجود دارد ولی تجربه نشان داده است که این امر به خودی خود منجر به منازعه میان نژادها نمی شود. در موارد متعددی گروه های نژادی مشابه در شرایط با ثبات و مسالمت آمیزی برای زمان های طولانی همزیستی داشته اند.
با این حال، وضعیت منطقه خودمختار ناگورنو قره باغ به واسطه شماری عوامل بیرونی شکل پیچیده ای به خود گرفت. این عوامل به احتمال بروز منازعه افزودند ودر آغاز آن نیز سهیم بودند. علت دیرپایی و تداوم بحران قره باغ، از همین وضعیت حکایت می کند. پیوستگی و پیچیدگی این مناقشه، که گاه به کلافی سردرگم می ماند، دلالت بر ریشه دار بودن این مناقشه دارد. مناقشه قره باغ در نفس و ماهیت خود، مناقشه ای قومی با پیش زمینه های تاریخی و سیاسی است.
6 دسته علل را می توان در به وجود آوردن مناقشه و طولانی شدن آن بر شمرد. هر یک از این علل می تواند چارچوب ریشه ها را تبیین کنند :
1- تفکر غیرواقعی رهبران شوروی در مورد قومیتها و فدرالیسم:
فدرالیسم شوروی به سه دلیل از عهده پاسخگویی به مسائل قومی مجموعه ملیت های ساکن شوروی بر نمی آمد.
اولاً، این فدرالیسم داوطلبانه قوام نیافته بود.
ثانیاً شکل گیری مفهوم دولت – ملت، در جمهوری ها مسیر طبیعی خود را طی نکرد .
ثالثاً مرزهای قانونی به سختی با مرزهای فرهنگی منطبق بود.
2- رویکردهای منطقهای متضاد آذریها و ارامنه:
آذربایجانی ها و ارامنه دارای رویکردهای سیاسی – فکری متفاوت و برداشت های کاملاً متمایز می باشند. از هنگامی که دو ملت پس از فروپاشی امپراطوری روسیه مجال هویت یابی مستقل سیاسی پیدا کردند، این رویکردهای متفاوت بیشتر جلوه گر شدند.
آذری ها در تلاش برای همنوائی با ترکیه برآمدند. تئوری اتصال که در اصل طرحی آمریکایی بود،در زمان حاکمیت جبهه خلق بسیار قابل حصول تعریف می شد.
براساس این طرح “ حق دسترسی ارمنستان به مقداری از خاک آذربایجان این کشور را به قره باغ متصل می کند و حق مشابهی هم برای آذربایجان را که با تصرف مقداری از خاک ارمنستان، این کشور به نخجوان متصل شود”
. در قبال این طرح، هم آذری ها و هم ترک ها تمایل زیادی نشان می دادند. در واقع جهت گیری ارامنه با توجه به شرایط موجود و گذشته خود همراه با ترس بود و تمایلی برای اجرای این طرح نشان ندادند.
ارامنه نیز با برخورداری از پیشینه تاریخی روابط با ترکیه و ادعاهای آن نسبت به آناتولی شرقی، وضعیت مخالفی را ترسیم می کنند.
از نگاه ارامنه، گرایش به شمال، یک انتخاب ناگریز بوده است. در نبود قدرت دیگری که بتواند از عهده توازن استراتژیک در منطقه برآید ودر عین تمایل به جهان مسیحی، چاره دیگری فرا روی ارامنه نبوده است. حال در چنین فضا و جوی، هر گونه رویدادی می تواند جهت گیری های اساسی دو طرف را بیشتر در جهت تضاد سوق بدهد.
3- ذهنیت منفی تاریخی ارامنه :
ترس از محاصره تاریخی یکصد سال گذشته، تاثیری خاص بر ذهنیت ارامنه گذارده است و روانشناسی منحصر به فردی در آنها ایجاد نموده است آنان در خلال جنگهاي 1895 و 1915 به شدت از تركهاي عثماني شكست خوده و متحل هزينه هاي بسيار سنگين انساني ،اقتصادي و سياسي شده بودند . ارامنه را با اندکی تسامح می توان با لهستانی ها مقایسه نمود. محاصره در میان دو قدرت بزرگ و رقیب به نوعی وحشت و درون نگری در اذهان ارامنه دامن زده است.
به دلیل اینکه ارامنه آذری ها را متحد ترک ها می دانند با کوچکترین درگیری خاطرات جنگهاي سال 1915 در اذهان ارامنه زنده می شود و عکس العمل به آذری ها در حقیقت عکس العمل به ترک هاست.
هم ترک ها و هم ارامنه برداشت تاریخی خود را از تحولات اوائل قرن بیستم دارند. برای قومی کوچک و آن هم در سرزمینی با مساحتی بالغ بر 30 هزار کیلومتر مربع ، اولین تلاش باید کسب تضمین هایی برای بقای ملت خود باشد.
با این حال باید خاطر نشان ساخت که ارامنه بیش از حد واقع و به صورتی افراطی تحولات تاریخی را به نفع خود تعبیر و تفسیر می کنند. این افراط گرایی در بی اعتبار جلوه دادن نقطه نظرات و دیدگاه های آذریها موثر بوده است.
4- فقدان مشروعیت و مخدوش بودن مرزها در منطقه :
فقدان مشروعیت و نا مشخص بودن مرز بین ارمنستان و آذربایجان یکی از عوامل مهم اختلاف می باشد. این مرز در دهه 1920 بعداز انحلال ارمنستان و آذربایجان مستقل کشیده شد. لازم به ذکر است که در همان تاریخ این دو جمهوری بر سر سرزمین های متعدد، منجمله قره باغ، در حال جنگ بودند. به علاوه مرز مزبور توسط مسکو، یعنی دولت بلشویک، تعیین شده بود. اگر چه در طی تاریخ شوروی، این مرزها مدتی تثبیت شدند، اما سابقه تغییراتی که در آنها به عمل آمده بود به ارامنه امید می داد که مرزشان با آذربایجان مجدداً تغییر کند.
از سوی دیگر، در منطقه خودمختار ناگورنو قره باغ ابهام کلی وعدم قطعیت مرزی در کنار مشخصات ویژه و متناقض دیگری قرار می گرفت، به طور مثال، در حالی که این منطقه تقریباً مجاور ارمنستان از نظر جغرافیایی می باشد، اما از طریق دهلیز باریکی از آن جمهوری جدا میشود. و وضعیت مشابهی در مورد نخجوان وجود دارد که یک منطقه آذری نشین می باشد و ارمنستان آن را از آذربایجان جدا نموده است.
همچنین ، در حالی که ارامنه در این منطقه از وضعیت بهتری در مقایسه با نقطه مقابل خود (یعنی آذری هایی که در دهه 1920 به صورت جزئی از ارمنستان در آمدند و وضعیت خودمختار نیز به آنان اطلاق نشد) برخوردار بودند، اما در هاله ای از ابهام و عدم قطعیت به سر می بردند. وجود یک “ منطقه خودمختار” به مفهوم شناسایی قره باغ به مثابه سرزمینی ارمنی بود واین امر به خودی خود اوضاع را مخدوش می ساخت.
5- اعمال سیاست تبعیض علیه یکدیگر
مسئله تبعیض نژادی در منطقه موضوع بسیار پیچیده است، چرا که اتهامات، تکذیب ها، تهمت ها، اسطوره ها و دروغ های زیادی حول این مسئله گرد آمده که تفکیک آنها از واقعیات بسیار مشکل می باشد. با توجه به شرایط زمان و مکان، ارامنه و آذربایجانی ها به هر طریق ممکن دیگری را مورد تبعیض قرار می داد اصولاً آذری ها نزد ارامنه شهروند درجه دو محسوب می شدند و ارامنه نزد آذری ها چنین وضعیتی داشتند.
6- رقابت قدرت های تأثیر گذار :
موقعیت جغرافیایی قفقاز طی یک صد سال گذشته، همیشه منبع جذب نیروهای سیاسی متعارض بوده است. این نیروها، از دریچه های متفاوتی به منطقه می نگریستهاند. در چنین شرایطی حاکمیت های موجود در منطقه، طبیعتاً به دلیل ضعف و عدم توان مقابله یا ابراز رأی مستقل که به بی طرفی بیانجامد، وارد قطب بندی ناشی از تقابل نیروهای درگیر می شوند.
هر چه چالش سیاسی بر سر تبعات مناقشه افزون تر می شد، طرف های مناقشه هم به فراخور خود سعی در بهره برداری از آن به نفع خود می نمودند. این امر تا حدی پیشرفت کرده است که در واقع، صحنه مناقشه و رویارویی ارامنه و آذری ها، جای خود را به چالش سیاسی بین قدرت های خواهان شکل دهی به سیمای منطقه داده است.
لئون تر پتروسیان، رئیس جمهور سابق ارمنستان معتقد است که ”عدم توافق بین روسیه و CSCE، مانع اصلی و عمده پایان بخشیدن به این بحران دراز مدت شده است.
امروز برقراری صلح، دیگر به هیچ وجه به طرف های درگیر بستگی ندارد، بلکه به طور کامل به میانجی گران بستگی دارد. جنگ اکنون از میدان نبرد به میدان مبارزه دو میانجی نقل مکان کرده است.“
نتيجه گيري :
تقسیم ناهنجار و نامساوی ملیت ها و ملت ها در اتحاد شوروی که ادعای حق مساوات، برابری و دوستی بین تمام ملت ها و ملیتهای جمهوری های مختلف شوروی را داشت، موجب بروز حوادث زیادی شد.
در دهه 1990 تنشهای قومی در سراسر اتحاد شوروی به شدت توسعه یافت. درگیری های قومی در گرجستان، آذربایجان، ارمنستان، بالتیک و دیگر نقاط اتحاد شوروی بیانگر عدم موفقیت سیاستهای ملی در دوران اتحاد شوروی بود. حضور 25 میلیون روس در جمهوریهای استقلال یافته نیز یکی از موضوعات مهم روسیه با این جمهوریها میباشد.
قومگرایی یکی از واقعیتهای جهان امروز محسوب میشود این معضلات علاوه بر چالشهایی که برای برخی از دولتها به وجود آورده در روابط میان کشورهای مختلف در مناطق جغرافیایی جهان دارای تأثیرات خاص سیاسی و امنیتی میباشد از این منظر معادلات سیاسی منطقه قفقاز با تنوع قومیتی گسترده و نامتجانس که با عدم انطباق گستره جغرافیایی قومیتهای موجود با مرزهای سیاسی نیز مواجه است به همراه حضور عامل خارجی به این عرصه، بر شدت پیچیدگی آن افزوده است.
برخی از اختلافات قومی در این منطقه مانند قرهباغ، چچن ، آبخازیا و استیا حالت خشونتآمیز به خود گرفته و به بحرانهای کهنه مبدل شدهاند. بحران های موجود در قفقاز به مناقشات پیچیده مبدل شده اند و تا به حال برای حل آنها اقدامات زیربنایی واساسی صورت نگرفته است. همه تلاش ها در این جهت است که بحران ها به طور سطحی بدون اینکه عمق مسائل مورد بررسی قرار گیرد، حل و فصل شوند.
براساس نظریه مازلو ممکن است با تدابیر سیاسی، امنیتی و اقتصادی بتوان ظهور مسائل هویتی را به تأخیر انداخت ولی سبب حل نهایی آنها نخواهد شد. به همین دلیل است که بحرانهای موجود در قفقاز استمرار یافته است و احتمال بروز مناقشات جدید نیز وجود دارد.
با بهرهگیری از تجربیات کشورهایی که در گذشته با معضل قومیتها مواجه بودند و توانستهاند با احترام به حقوق نسبی اقوام در درون دولت ملی بر این مشکل فائق آیند. به نظر میرسد دولت ملی و مدرن میتواند مبنای جامع و فراگیری برای امنیت در قفقاز باشد و تمایلات قومی در این منطقه تغییر در نگرش سنتی دولتهای منطقه نسبت به قومیتها میتواند در درون دولتهای ملی مورد توجه قرار گیرد.
نوشته شده توسط شامان |
لينک ثابت
|چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:آذربایجان , ارمنستان , قره باغ , روسیه , استالین , ایران , مناقشات قومی, قفقاز , جنگ قومی, ارمنی, آذری , ترک , مسلمان ,|